از قدیمیهای محله «کارمندان» است؛ کسی که در کشتی فرنگی خراسان جایگاه ویژهای دارد؛ «کریم زرینی». مرد مهربان و خوشقلبی که آخرین قهرمانی جهانش ۱۵ سال پیش مقابل قهرمان المپیک و مسابقات پیشکسوتان در کشور رومانی و وزن ۵۸ کیلوگرم بود. فرنگیکاری که هرچه آزادگیر را زمین میزد و پشت حریفان را به خاک میمالید.
او که بین ورزشکاران به «تختی دوم» شهره است بیشتر در فنون تندر و فن کمر مهارت داشته است. این پیشکسوت ۶۷ ساله کشتی فرنگی، کلکسیون افتخارهای ورزشیاش را در طبقه بالای خانهاش نگهداری میکند و این روزها مشغول مربیگری بچههای راهآهن است و بعضی روزها هم به زندانیان تمرین میدهد. «کریم زرینی» با همان مرام و مسلک پهلوانی میزبانمان میشود.
حدود سال ۱۳۴۵ بود. اولینباری که میخواستم باشگاه بروم من را توی باشگاه راه ندادند بچه بودم و میگفتند کوچکی و میسوزی. همان موقع چند نفری از همسنوسالهایم میرفتند باشگاه. یک روز قبل از اینکه مربی بیاید، رفتم و لباس عوض کردم و شروع کردم به تمرین. تا آمد و دید داخل هستم، گفت: کی به تو اجازه داده بیای! من هم گفتم یا اینهایی را که همسن و سال من هستند بیرون کن یا بگذار من هم بیایم.
برای اینکه اذیتم کند من را با یک کشتیگیر قدر و خوب انداخت. من هم حسابی به هم پیچیدمش. وقتی دید میتوانم و اهل فن هستم، گفت: از فردا شب بیا. انگار دنیا را دادند به من. اولینباری که در مسابقات کشتیاسفراین شرکت کردم، اول شدم. از آن موقع به بعد دیگر در مسابقات شرکت میکردم و مقام میآوردم.
بعد از آن دیگر همیشه قهرمان استان بودم و رتبههای اول و دوم را کسب میکردم. آن موقع کشتی چوخه بود. حریفهای بزرگ را خاک میکردم. فنها را بلد بودم و خوب میدانستم چه زمانی چه کار کنم. حتی اگر کسی پایم را میگرفت باز هم فن میزدم و اول میشدم. آن زمان کشتیگیران را که نگاه میکردی نمیتوانستی بفهمی چه کسی اول است یا سوم. ولی اکنون تا روی باسکول میروند معلوم میشود هرکسی چهکاره است.
کشتی خراسان همیشه در کشور اول و دوم بود، ولی چند سالی است که جایگاه خود را از دست داده است. متأسفانه مسئولان آنقدر که به فوتبال اهمیت میدهند به کشتی اهمیت نمیدهند. قدیمیها که توانمند بود رفتند؛ تازهکارها هم که چندان توانمند نیستند. آنموقع کشتی آنقدر جایگاه داشت که بودجه و هزینههایش را از مردم و بازاریها میگرفتند، ولی اکنون که هیچ. خدا رحمت کند آقایان محمدیان و فخرایی از استادان و مربیهایم بودند و کشتیگیرانی همچون آقایان موعرب، طاهری، بذرافشان، خدابنده، عباس گلمکانی و خیلیها که نامشان در خاطرم نیست همزمان با من بودند و خیلی هم توانمند کار میکردند.
وقتی جناب سرهنگ عظیمی، رئیس هیئت کشتی، بودند ما همیشه اول بودیم و مقام میآوردیم. همین جناب سرهنگ اگر پیش تاجری میرفت و میگفت ۵ تومان بدهید، ۱۰ تومان میدادند. با بودجه تربیتبدنی که نمیتوانست کاری انجام دهد.
به کشتی خیلی علاقه داشتم و تمام وقتم را روی آن میگذاشتم. حتی توی مدرسه زنگهای تفریح بچهها را به هم میانداختم تا کشتی بگیرند. ناظمها و معلمها دعوایم میکردند که اگر دست و پای اینها بشکند تو جواب میدهی!
من هم میگفتم خودم مراقب هستم که نشکند. از دوازدهسالی که رفتم مدرسه فقط شش کلاس خواندم. اکنون هم بعد از این همه سال با حدود ۶۷ سال سن هنوز به کشتی علاقه دارم و باوجود هزینههای کمی که دریافت میکنم باز هم کلاسهای مختلف را برگزار و مربیگری میکنم.
یادم است که خودم هر وقت از مسابقات برمیگشتم باندپیچی بودم. یک بار یکی از دندههایم در کشتی شکسته شد و گردنم ضربه خورد، اما با همین وضعیت کشتی میگرفتم. زیر چانهام هنوز رد بخیه هست. حتی در یکی از مسابقات موقع وزنکشی میگفتند با چانه شکسته نمیتوانی کشتی بگیری، ولی حریف من نشدند و رفتم روی تشک و اول هم شدم.
در این مسیر خانوادهام هم همیشه همراهم بودند و هیچوقت مانع من نشدند و با وجود اینکه نان و آبی از کشتی درنمیآید به علاقهام احترام گذاشتند. تنها پسرم هم وارد کشتی شد و تا قهرمانی کشور رفت، اما به خاطر دیسک کمر نتوانست ادامه دهد.
فرنگیکار بودم، ولی هرچه آزادگیر بود را زدم زمین. دستم را که میگذاشتم روی شانه حریف سریع تندر را میزدم. فنهایی که میزدم بیشتر تندر، فن کمر و زشت و زیبا بود. البته به کلهزنی هم مشهور بودم. البته نه اینکه بخواهم کله بزنم و خطا کنم، ولی از حرکات سر استفاده میکردم. تمام فنها را بلد بودم، ولی چون فرنگی کار بودم بیشتر روی بالاتنه قوی بودم و زیرگیر نبودم. فنهای فرنگی بیشتر سرشاخ است.
با آنکه خیلی اهل فن بودم و آدمهای قدری را خاک کرده بودم، ولی اهل دعوا و زورگویی نبودم. حتی یادم است که یک روز از منطقهای در اسفراین با یکی از دوستانم رد میشدیم، عدهای را دیدم که جمع شدهاند. جلو که رفتم دیدم کشتی میگیرند. چند نفری کشتی گرفته بودند و یکی همه را زده بود زمین. داشتند داد میزدند که کی حاضر است با فلانی کشتی بگیرد که من لباس درآوردم و رفتم وسط.
اتفاقا خاکش کردم. آن زمان کله قند یا گوسفند یا چیزهایی از این قبیل میگذاشتند وسط و حریف میگرفتند و مثلا یکی میرفت قند را برمیداشت و میگفت به نام کریم زرینی و من باید کشتی میگرفتم. آن زمان در همین گلشور کشتی چوخه میگرفتند.
اکنون حدود ۱۵ سال است که دیگر کشتی نمیگیرم و آخرین کشتیای که گرفتهام در سال ۷۸ در مسابقات پیشکسوتان جهان در کشور رومانی بود و آن هم با هزینه شخصی و پول بازنشستگی رفتم! در آن مسابقه من در مقابل کشتیگیری که قهرمان المپیک بود کشتی گرفتم و اول جهان در پیشکسوتان در وزن ۵۸ کیلوگرم شدم. مسئولان داخلی هم لطف کردند و با یک سکه از من تجلیل کردند که یکچهارم هزینههای من هم نبود.
برای خودم موزهای به اسم موزه «زرینی» در طبقه بالای خانه راه انداختهام و جامها، مدالها، حکمها و تجلیلنامههایم را نگهداری میکنم. خیلی کم باختهام. حداقل سالی ده، دوازدهبار کشتی میگرفتم. مقامهایی که گرفتهام بیشتر در حوزه اول کشوری و استانی است و تجلیلنامههایی از مربیگریهایم.
مربی تیم ملی، کارگران، دهه فجر و تیمهای زیادی بودهام، کسب رتبه اول و مدال طلا در مسابقات کشتی فرنگی، مربی تیم استان در رقابتهای بینالمللی جام یادگاران امام (ره)، کسب مدال برنز مسابقات کشتی آزاد، مقام اول و دوم پیشکسوتان جهان در چندین سال و مقامهای دیگری که در رقابتهای کشوری و استانی کسب کردهام و همه را در موزهام گذاشتهام. قهرمان چندین ساله رقابتهای کارگران، راهآهنهای ایران، پیشکسوتان جهان و کشور بودم.
در موزهام عکسی هم با تختی دارم که در حال دریافت جایزه از او هستم. آن زمان به من «تختی دوم» میگفتند. البته یک عکس هم با پهلوان وفادار دارم. او رقیب تختی بود و در مسابقاتی که با هم داشتند یکبار تختی را شکست داده بود، یکبار باخته بود و یکبار هم مساوی شده بودند.
به خاطر اینکه کشتیگیر بودم طالب زیاد داشتم و جاهای زیادی مثل شهرداری و آتشنشانی به من پیشنهاد کار دادند. حتی در شهرستانهای اطراف هم پیشنهاد همکاری داشتم و در نیشابور از من دعوت به کار شد. در نهایت کار در راهآهن مشهد را انتخاب کردم. اکنون ۵۰ سال است که مشهد هستم و در همین محله رستمی سکونت دارم و اهالی محله همه مرا میشناسند و احترام ویژهای برایم قائلاند.
در راهآهن مکانیسین دیزل بودم و تا حدود هفت عصر سرکار بودم و بعدش میرفتم باشگاه و دنبال کشتی. این طور نبود که، چون ورزشکار هستم ساعت کمتری کار کنم و به من ارفاق کنند. اکنون هم مربی بچههای راهآهن هستم.
یکی دیگر از کلاسهایی که حدود ۱۸ سال است میروم، کلاس بچههای زندان است. بهترین کشتیگیران آنجایند. در مسابقات و رقابتهای زیادی این بچهها شرکت کردهاند و مقامها و جامهای اولی زیاد دارند. تا چند سال پیش مسابقات قهرمانی زندانهای کشور برگزار میشد، ولی اکنون چند سالی است که مثل گذشته برگزار نمیشود و بچههای ما در زندان با تمرینکردن و کشتیگرفتن و مسابقات داخلی حداقل میتوانند زمانی را از مشغلهها و ناراحتیها دور شوند و ذهنشان درگیر ورزش شود. مبلغی که برای این کلاس دریافت میکنم حتی کرایه راهم هم نمیشود از این سر شهر باید بروم آن سر شهر، ولی به عشق بچهها میروم.
گوش شکسته یکی از اتفاقاتی است که بچهها خیلی دوست دارند. حتی توی زندان شاگردانم میآیند و میخواهند که گوششان را بشکنم! افتخار میکنند به گوش شکستگی! البته من هم، چون فرنگیکار بودم و بیشتر حرکات روی سرم بود تا حدودی گوشهایم تغییر کرده است، اما در کل، چون جنس گوشهایم نرم است چندان دچار شکستگی نشده است، ولی بهطور کلی در کشتی فرنگی به نسبت آزاد، گوشها زیاد میشکند.
برخی جوانهای امروزی بیشتر از اینکه به فکر ورزش باشند به فکر بازو ستبرکردن و بدنسازی هستند. کشتی ورزش سختی است و استعداد میخواهد که خیلیها ندارند، از طرفی خیلیها هم پای سختیها نمیایستند. کشتیگیرانی که خراسان داشت، هیچ کجا نداشت. کشتی یک ورزش سنتی است که باید در رأس باشد، ولی متأسفانه اهمیتی به آن داده نمیشود.
*این گزارش دوشنبه ۵ شهریور ۹۷ در شمـاره ۳۰۳ شهرآرامحله منطقه ۶ چاپ شده است.